اهدای وسایل قدیمی به یک فروشگاه دست دوم فروشی میتواند کمی دشوار باشد، اما ایده این است که وسایل شما دوباره زنده میشوند. پس از اهدای آنها، به صاحب جدید منتقل میشوند. اما چگونه این وسایل را برای استفاده مجدد آماده میکنید؟
۲۶ والنسیا در سانفرانسیسکو یک انبار سه طبقهی ساده است که قبلاً یک کارخانهی کفش قدیمی بوده است. اکنون کمکهای بیپایان به ارتش نجات در اینجا دستهبندی میشوند و داخل آن مانند یک شهر کوچک است.
سیندی انگلر، مدیر روابط عمومی ارتش نجات، به من میگوید: «حالا ما در محل تخلیه بار هستیم.» ما تریلرهایی پر از کیسههای زباله، جعبه، فانوس، حیوانات عروسکی سرگردان دیدیم - مدام چیزهایی میآمد و آنجا پر سر و صدا بود.
او گفت: «بنابراین این اولین قدم است. از کامیون خارج شده و سپس بسته به اینکه برای مرتبسازی بیشتر به کدام قسمت ساختمان میرود، دستهبندی میشود.»
من و انگلر به اعماق این انبار عظیم سه طبقه رفتیم. هر جا که میروید، کسی کمکهای مالی را در صدها دستگاه پلاستیکی دستهبندی میکند. هر بخش از انبار ویژگی خاص خود را دارد: یک کتابخانه پنج اتاقه با قفسههای کتاب به ارتفاع ۲۰ فوت، مکانی که تشکها در یک فر غولپیکر پخته میشوند تا از سالم بودن آنها برای فروش مجدد اطمینان حاصل شود، و مکانی برای نگهداری خرت و پرتهای کوچک.
انگلر از کنار یکی از گاریها رد شد. او با تعجب گفت: «مجسمههای کوچک، اسباببازیهای نرم، سبدها، هیچوقت نمیدانی اینجا چه خبر است.»

انگلر در حالی که از کنار افرادی که در حال جستجوی لباسهای انبوه بودند، عبور میکردیم، گفت: «احتمالاً دیروز آمده است.»
انگلر اضافه کرد: «امروز صبح آنها را برای قفسههای فردا دستهبندی کردیم. ما روزانه ۱۲۰۰۰ لباس را پردازش میکنیم.»
لباسهایی که قابل فروش نیستند در دستگاههای پرس قرار میگیرند. دستگاه پرس، یک دستگاه پرس غولپیکر است که تمام لباسهای غیرقابل فروش را به مکعبهایی به اندازه تخت تبدیل میکند. انگلر به وزن یکی از کیسهها نگاه کرد: «این یکی ۱۱۱۸ پوند وزن دارد.»
سپس عدل به دیگران فروخته میشود که احتمالاً از آن برای کارهایی مانند پر کردن فرشها استفاده خواهند کرد.
انگلر به من گفت: «بنابراین، حتی اشیاء پاره و آسیبدیده هم جان میگیرند. ما بعضی چیزها را خیلی پیش میبریم. ما از هر کمکی قدردانی میکنیم.»
ساختمان همچنان در حال ساخت است، شبیه یک هزارتو به نظر میرسد. یک آشپزخانه، یک کلیسا وجود دارد، و انگلر به من گفت که قبلاً یک سالن بولینگ وجود داشته است. ناگهان زنگ به صدا درآمد - وقت شام بود.
اینجا فقط یک انبار نیست، بلکه یک خانه هم هست. کار در انبار بخشی از برنامه ترک اعتیاد به مواد مخدر و الکل ارتش نجات است. شرکتکنندگان به مدت شش ماه در اینجا زندگی، کار و تحت درمان قرار میگیرند. انگلر به من گفت که ۱۱۲ مرد وجود دارند که روزی سه وعده غذا میخورند.
این برنامه رایگان است و از سود فروشگاه روبروی خیابان تأمین مالی میشود. هر عضو شغل تماموقت، مشاوره فردی و گروهی دارد و بخش بزرگی از آن معنویت است. ارتش نجات به 501c3 اشاره میکند و خود را «بخش انجیلی کلیسای جهانی مسیحی» توصیف میکند.
او گفت: «زیاد به گذشته فکر نمیکنی. میتوانی به آینده نگاه کنی و برای اهدافت تلاش کنی. من باید خدا را در زندگیام داشته باشم، باید دوباره یاد بگیرم که چگونه کار کنم، و این مکان این را به من آموخت.»
از خیابان رد شدم و به سمت مغازه رفتم. چیزهایی که قبلاً مال کس دیگری بودند، حالا انگار مال من بودند. از لای قفلها نگاه کردم و یک پیانوی قدیمی در بخش مبلمان پیدا کردم. بالاخره، در فروشگاه لوازم آشپزی، یک بشقاب خیلی قشنگ به قیمت ۱.۳۹ دلار پیدا کردم. تصمیم گرفتم آن را بخرم.
این بشقاب قبل از اینکه توی کیف من بیفته، دست به دست چرخیده. میشه گفت ارتش. کی میدونه، اگه نشکنمش، شاید دوباره از اینجا سر دربیاره.
زمان ارسال: ۲۱ ژوئیه ۲۰۲۳